عبید زاکانی | حکایت | حکایت های آموزنده و زیبا از عبید زاکانی

حکایت های آموزنده و زیبا از عبید زاکانی | داستان سوم از حکایت های عبید زاکانی

در این بخش خبر ملت چند حکایت و داستان شیرین و آموزنده از عبید زاکانی را ارائه کرده ایم. امیدواریم از این حکایات زیبا لذت ببرید.

حکایت های آموزنده و زیبا از عبید زاکانی | داستان سوم از حکایت های عبید زاکانی

عبید زاکانی یکی از شاعران بزرگ ایرانی است که علاوه اشعار فراوان، از وی حکایات و متن های طنزآمیز زیادی به جای مانده است. او در قزوین به دنیال آمده است و در شیراز نزد بزرگترین استادان آن زمان مشغول تحصیل و یادگیری شد. عبید زاکانی در میان عموم بیشتر به عنوان طنز پرداز شناخته می شود و خیلی از ما حکایات و داستان های طنز او را شنیده ایم. جالب است بدانید که برخی افزاد عبید زاکانی را به عنوان پدر طنز ایرانی می شناسند که البته این نظریه مخالفانی نیز دارد. در این مطلب برخی از حکایات این طنز پرداز ایرانی را جمع آوری کرده ایم، برای مشاهده حکایت های عبید زاکانی در ادامه با سایت ما همراه باشید.

حکایت

حکایت با معین سرمای زمستان

سلطان محمود در زمستانی سخت به طلخک گفت که: با این جامه ی یک لا در این سرما چه می کنی که من با این همه جامه می لرزم. طلخک گفت: ای پادشاه تو نیز مانند من کن تا نلرزی. سلطان محمود گفت: مگر تو چه کرده ای؟ طلخک گفت: هرچه جامه داشتم همه را در بر کرده ام.

  • لینک کوتاه کپی شد
ارسال نظر

آخرین اخبار