حکایت های ملانصرالدین| حکایت های ملانصرالدین و بهلول| حکایت های ملانصرالدین خنده دار

حکایت های ملانصرالدین | حکایت سیلی ملا به دخترش و بدجنسی زن ملا

تعدادی از حکایت های جالب ملانصرالدین مربوط به حضور او در حریم خانه و برخوردهای ملا با اعضای خانواده اش است.

حکایت های ملانصرالدین | حکایت سیلی ملا به دخترش و بدجنسی زن ملا

حکایت‌ های ملانصرالدین نمایانگر هوش، زیرکی و فهم ملانصرالدین هستند و اغلب به شکل طنزآمیزی مسائل اجتماعی و فلسفی را به تصویر می‌کشند. حکایت‌ های ملا نصرالدین در مناطق مختلف خاورمیانه، قفقاز و آسیای مرکزی محبوبیت دارند. حکایت‌ های ملانصرالدین نشان‌دهنده نگرش‌ها، فلسفه‌ها، و دیدگاه‌های مختلف در مواجهه با مسائل زندگی هستند و از آن‌ها می‌توان برای آموزش، تفریح، و تأمل استفاده کرد. حکایت های ملانصرالدین را می توانید در خبرملت بخوانید.

تعدادی از حکایت های جالب ملانصرالدین مربوط به حضور او در حریم خانه و برخوردهای ملا با اعضای خانواده اش است. به ویژه حکایت های مربوط به ملا و زنش، بسیار پندآموز و خنده دار است. در ادامه دو حکایت جالب از ملا را خواهید خواند:

حکایت سیلی ملا به دخترش

ملا کوزه ای برداشته و آنرا به دست دخترش داد و به دنبال آن سیلی سختی هم بر گونه وی نواخت و گفت: -حالا به سر چشمه میروی و کوزه را پر از آب کرده و میاوری. مبادا آنرا بشکنی. زنش وقتی آن صحنه را دید و چشمان اشک آلود دختر را مشاهده کرد به تندی از ملا پرسید: چرا او را زدی؟ ملا گفت: زن تو عقلت گرد است و چیزی نمیدانی، من این سیلی را به او زدم تا یادش باشد و کوزه را نشکند. چون اگر کوزه را به زمین میزد و میشکست آنوقت لت و کوب وی فایده ای نداشت.

حکایت مادر زن ملا

روزی ملا با زنش سر سفره نشسته بودند . زن ملا قاشقی از آش داغ که جلویش بود به دهان برد و از بس گرم بود اشک در چشمش پر شد. ملا سبب گریه اش را پرسید . زن گفت: یادم آمد که مرحومه مادرم این آش را خیلی دوست میداشت.  گریه بر من مسلط شد.

بعد ملا شروع به خوردن کرد. اتفاقا از داغی چشم او هم اشک آلود شد. این مرتبه زن پرسید: شما چرا گریه نمودید؟ ملا گفت: من هم به یاد مرحومه مادرت افتادم که مثل تو دختر بد جنسی را بلای جان من کرد.

 

  • لینک کوتاه کپی شد
ارسال نظر

آخرین اخبار